ویلچر من از بقیه چابک تر است. در حرکت، برای پاسخ به تغییرات وزن من طراحی شده است – برای مثال، کمی شبیه تغییراتی که ممکن است کسی برای حفظ تعادل خود در هنگام ایستادن در وسایل نقلیه عمومی ایجاد کند. من به ندرت در قطارها و اتوبوسها روی صندلیهای جلو مینشینم، زیرا اگر بتوانم به تیرک بچسبم و خود را با حرکات آنها تنظیم کنم، احساس امنیت بیشتری میکنم. از منطق شخصی که بگذریم، فقط چند صندلی وجود دارد و بسیاری از مردم بیشتر از من به آنها نیاز دارند.
اشتباه نکنید: فکر میکنم وقتی مردم به من صندلی اولویتدار را پیشنهاد میکنند، عالی است. در حالی که همه در صفحه نمایش خود گم شده اند، من از افرادی که برای دیدن اینکه با چه کسی رفت و آمد می کنند وقت می گذارند قدردانی می کنم. وقتی پیشنهاد اقامت اولویت دار تبدیل به اصرار بر پذیرش آن شود، من را نگران می کند.
می گویند: «اینجا بنشین.
می گویم: «نه ممنون. “من خوبم.”
“نه. اینجا.”
“من به آن نیاز ندارم.”
“مطمئنی؟”
“آره.”
اما برای شما در نظر گرفته شده است. بگیر.”
اگر کاری را که از من خواسته شده انجام ندهم، مردم گیج می شوند. آنها اغلب به نماد دسترسی اشاره می کنند: این یک شکل شناخته شده جهانی با دایره ای در پس زمینه آبی است. ببین، ببین؟ اینجا جای شماست یک بار دیگر میخواهم روشن کنم: ترجیح میدهم در دنیایی زندگی کنم که این علامت بسیار شناخته شده است تا در دنیای دیگری که در آن نیست. اما این رفتار بیا اینجا برخی از دلایل اصلی را به تصویر میکشد که چرا ما به کارهای بسیار بیشتری از هنرمندانی نیاز داریم که خود را با معلولیت میشناسند.
ابتدا تعداد مکان های موجود برای افرادی را که می خواهند و نیاز دارند در نظر بگیرید. به طور نسبی، تعداد زیادی از آنها وجود ندارد. هنر بیشتر یعنی دید بیشتر، یعنی فضای بیشتر، یعنی دسترسی بهتر، یعنی هنر بیشتر. ما باید تا زمانی کار کنیم که شرکتها کار هنرمندان دارای معلولیت را به دلیل تنوع و ابتکارات خاص، اما به دلیل فصلی بودن کار، سرپرستی و برنامهریزی کنند. چون مخاطب را جذب می کند. چون فقط خوبه
دوم، این نماد آبی و سفید از زمانی می آید که “ناتوانی” یک شبح بسیار خاص را قطع می کند. در سال 1968 زمانی که سوزان کوفود آن را طراحی کرد، در آنجا نبودم، اما تجربه امروز من (از جمله این واقعیت است که من نویسنده جدید با مدیر هنری یک شرکت 20 ساله به نام Realwheels Theater هستم) این ناتوانی را به من می گوید. برای مدتی طولانی برابر با ویلچر و سایر وسایل کمک حرکتی است.
بنابراین ما فقط به هنر بیشتری نیاز نداریم. ما به آن نیاز داریم که از دامنه و وسعت کامل تجربه زیسته ناتوانی ناشی شود. اگر افراد بدون معلولیت می توانند به فضاهای خاصی اشاره کنند، همانطور که با این نماد چوب تعریف شده است، پس فضا برای جنون، برای تنوع عصبی، برای درد مزمن، برای بیماری کجاست؟ هویت من به عنوان یک کاربر ویلچر کجا با هویت من به عنوان یک شوهر، یک نیوفاندلندر، و یک معلم، و یک رقصنده، و مردی که برای درک رابطه اش با مردانگی تلاش می کند تلاقی می کند؟ انسانیت افتخار من کجاست؟ تمام تقاطع های دیگر را فراموش کنید – این چیزی است که واقعاً مهم است!
معلولیت تقریباً با تعداد بینهایتی از هویتهای دیگر تلاقی میکند، اما داستانهایی که در آثار موجود به تصویر کشیده میشوند، هنوز هم لنز نسبتاً باریکی را ارائه میدهند، عمدتاً به این دلیل که بیشتر «هنر معلولیت» پذیرفتهشدهتر توسط هنرمندان «تاسیس» ساخته شده است (و هنوز هم ساخته میشود) از بیرون – در بهترین حالت، در کنار – تجربه زیسته ناتوانی. اغلب با بهترین نیت، چنین سازندگانی تمام این تجربه را به شخصیتهای نشانهای تقلیل میدهند که برای آموزش شخصیتهایی با فیزیک معمولی و شخصیتهای عصبی در مورد ماهیت چالش و از دست دادن طراحی شدهاند. این عمل تنها با حجم زیادی از کار برای مقابله با آن متوقف خواهد شد.
برای آن دسته از ما که سالها، دههها در این گفتگوها بودهایم، هیچ چیزی که تا کنون گفتهام جدید نیست. بنابراین اجازه دهید آخرین دلیلی را برای شما بیان کنم که چرا باید کارهای زیادی انجام شود. احتمالاً هم جدید نیست، اما اخیراً خیلی به آن فکر می کنم.
اکثر هنرمندان معلول جدیدی که من با آنها کار می کنم می خواهند یک مخاطب با تیپ بدنی معمولی درک کنند که دنیای آنها چگونه است. میل به توضیح وجود دارد. البته همیشه جای این کار وجود خواهد داشت، زیرا هر تجربه ناتوانی متفاوت است و گرفتن آن حقیقت ضروری است. اما من گاهی نگران تمرین هنری خودم و آنها هستم، زیرا می توانم آغاز این اعتقاد را ببینم که شاید چند مکان اولویت واقعاً تنها مکان هایی باشد که باید اشغال کنیم. شاید این ها تنها داستان هایی باشند که باید بگوییم—تنها داستان هایی که مردم می خواهند از ما بشنوند.
ما به کار جدیدی نیاز داریم تا بتوانیم این داستان ها را به بیرون برسانیم و متوجه شویم که حرفی برای گفتن داریم. هر وقت بخواهیم توضیح می دهیم. و سپس خودمان آن را بررسی می کنیم.
زامبیها، آدمکها و سر صحبتکنندههای Realwheels Theatre – خوانش سه فیلمنامه جدید در حال توسعه توسط هنرمندان معلول – از 9 تا 11 مه در مرکز هنری و تفریحی Roundhouse Community اجرا میشود. بلیط را از اینجا بخرید.